نمیدانم چرا تنم میلرزد!
وقتی صبحت از تو میشود نه از ترس حضورت نیست ...
از آروزی به تو رسیدن است...
از شاید ها و باید ها و از اینکه نمیدانم...
داشتنت رو عاشقانه اشک بریزم یا دوریت را ...
شاید روزی تنم لرزید و دستانت را
روی شانه هایم گذاشتی...
و گفتی زیر لب اشک شوق بریز...
من به کنارت آمده ام برای همیشه !
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0